نگرانی...
مادرم چشم براه و نگران نشسته بود
حتی اگر ساعت 4 یا 5 صبح بود
موبایل که آمد کمی اوضاع بهتر شد
ولی همچنان نگران بود با اینکه زنگ میزد
من چکار کنم؟
هیچ خبری از تو ندارم
فقط نگرانم...
تازه میفهمم حال مادرم را
برچسب : نویسنده : dtanhayetanha13878 بازدید : 110